والضحی
والضُّحی
والیل اذاسجی
راه بی پایان...
والضُّحی
والیل اذاسجی
شیعه همه جا رهبرومولایش علی است
دنیایش علی بوده عقبایش علی است
بی مهرعلی زهد ابوذر همه هیچ
سلمان که محمدی است آقایش علی است
سوگندبه روز وقتی نورمیگیردکه من نه تورارهاکرده ام ونه باتو دشمنی کرده ام(ضحی 1و2)
افسوس که هرکس رابه سوی توفرستادم تابه توبگوییم دوستت دارم وراهی پیش پایت بگذارم اورابه سخره گرفتی(یس30)
وهیچ پیامی ازپیام هایم به تونرسید(انعام4)
وباخشم رفتی وفکرکردی هرگزبرتوقدرتی نداشتم(انبیاء87)
ومرابه مبارزه طلبیدی وچنان متوهم شدی که گمان بردی خودت برهمه چیزقدرت داری(یونس26)
واین درحالی بود که حتی مگسی رانمی توانستی ونمی توانی بیافرینی واگرمگسی ازتوچیزی بگیرد نمی توانی ازاوپس بگیری(حج72)
پس چون مشکلات ازبالاوپایین آمدندوچشم ههایت ازوحشت فرورفتندوتمام وجودت لرزیدچه لرزشی ،گفتم کمک هایم دراه است وچشم دوختم ببینم که باورم میکنی امابه من گمان بردی چه گمان هایی(احزاب10)
تازمین باآن فراخی به توتنگ آمد ویقین کردی که هیچ پناهی جزمن نداری ،پس منبه سوی توبازگشتم تاتونیزبه سوی من بازگردی ،که من مهربان ترینم دربازگشتن(توبه118)
وقتی درتاریکی هامرایه زاری خواندیکه اگرتورابرهانمبامن می مانی،توراازاندوه رهانیدم اما بازمرادرعشقت بادیگری شریک کدی(انعام63-64)
این عادت دیرینه ات بودهرگاه که خوشحالت کردمازمن روی گردانیدی ورویت راازآن طرفی کردی وهروقت سختی به تورسیدازمن ناامیدشدی(اسرا83)
آیامن برنداشتمازدوشت باری که می شکست پشتت را؟؟(شرح2-3)
غیراز من خدایی،که برایت خدایی کرد؟؟(اعراف59)
پس کجا میروی (تکویر26)
پس ازاین سخن دیگربه کدامین سخن میخواهی ایمان بیاوری؟(مرسلات50)
چه چیزجزبخشندگیم باعث شدتامراکه میبینی خودت رابگیری؟(انفطار6)
مرابه یادمی آوری؟من همانم که بادهارامیفرستم تاابرها رادرآسمان پهن کنندوابرهاراپاره پاره به هم فشرده میکنم تاقطره ایی باران ازخلال آنها بیرون آید وبه خواست من به تواصابت کندتا توفقط لبخندبزنی،واین درحالی بودکه پیش ازفروافتادن آن قطره باران،ناامیدی توراپوشانده بود.(روم48)
من همانم که میدانم دروزروحت چه جراحت هایی برمیدارد،ودرشب روحت رادرخواب به تمامی بازمیستانم تابه آن آرامش دهم وروزبعددوباره دوباره آن رابه زندگی برمی انگیزم وتامرگت که به سویم بازگردی به این کارادامه میدهم(انعام60)
من همانم که وقتی میترسی به توامنیت میدهم (قریش3)
برگرد،مطمئن برگرد ،تایک باردیگرباهم باشیم.(فجر28-29)
تایک باردیگردوست داشتن هم راتجربه کنیم(مائده54)
بهترینم سلام این هفته هم گذشت ومن هنوز حیران وسرگردان به دنبال تومیگردم خواستم اولین نامه ام پرازحرفهای قشنگ باشددرآن دلتنگی وتنهایی جانداشته باشد اما نمی شود چطور میشود ازدلتنگی حرف نزدوقتی نمی توانم آنگونه باشم که تودوست داری چگونه میتوان حرفی از سردی وخستگی نزدوقتی نفس های این مردم تورایادنمی کند راستش دلم بیشترازخودم گرفته چراآنقدربد شده ام که تورادرخواب هم نمیبینم؟؟
خوب یادم هست دوران کودکی هرگاه نام جمکران می آمد من مسجدی راتجسم میکردم که که فردی بالباس سبزوچهره ایی نورانی درمحرابش درحال نمازاست اولین بارکه آمدم جمکران به دنبال تومیگشتم درمحراب ،حیاط و…هرجاکه شدرفتم گریه هایم رایادم هست وقتی گم شدم دربین جمعیت وحرفهای مادربعدپیداکردم چرامادر وقتی دنبال من گشت مراپیداکرداما من شماروپیدانکردم؟؟؟
این سوال درتمام این سالها درذهنم مانداگرمیشود پیداکردمن چراپیدانکردم؟؟؟
کم کم دنبال شمابودن رافراموش کردم شایدهم ناامیدازپیداکردن شما!!!!
اماحالادریافتم اشتباهم را!!!
امسال دوباره به سراغم آمدی دیدی چگونه درخاک وآب به دنبالت بودم؟؟؟؟آنجابودکه فهمیدم آنکه بایدپیداشودمنم!!!
فهمیدم چه بنده ناسپاسی هستم وخداچقدربزرگ من گناه میکنم واو میبخشد…..
من بازبانم دل آدمهارامیشکنم وخدااجازه میدهدمن دوباره صدایش کنم
من باپاهایم به وادی گناه قدم مینهم واو به سرزمین نورراهم میدهد….
ومن بازهم گناه میکنم….راستی این هفته تولدمادرت بود دیدی چگونه اجازه نوکری داد؟؟؟؟؟
دلم میگیرد وقتی به خودم فکرمیکنم….کاش میشد خودم راکناربزنم تاببینمت….
آقاجان ،مولای من دعاکن برایم